یه ادم ناشناس

ساخت وبلاگ
یکی دو ماه قبل کنکور یه بچه آ یه ربات فرستاد تو جی پی که میتونستی 

با یه ناشناس صبت کنی منم رفتم اسگلشون میکردم میفرستادم توجی پی 

بچه هار هار میخندیدن...

توهمون ربات بامهدیه اشناشدم پرستاری میخوند شبانه ولی بازم میخواس 

کنکور بده ولی جالبترین قسمتش این بود که مامان باباش جدااز هم زندگی 

میکردن ولی به خاطر بچه هاشون طلاق نگرفته بودن...

یه داداش کوچیکتر داشت که اصلا باهم رابطه خوبی نداشتن...

یه جورایی مث خودم داش تو تنهایی خفه میشد!!! 

من شدم رفیق شبهای تنهایی اونو و مشوق برا درسخوندش اونم خلا احساسی 

روح منو تاحدودی پرمیکرد بعد رفتنه.... جاش  زیادی توذوق میزد! 

جالبیه قصیه این بود که دوستامونم همزمان عیبشون زده بود! 

خلاصه کنکورو دادو داغونتراز همیشه برگشتو گف خراب کردم..

دلم خ به حالش سوخت تنها دلخوشیش همین کنکور بود که از اون خونه بره

سعی میکردم ارومش کنم ولی نمیشد درکش میکردم...

بهش گفتم دوراه داری یا برای فرار از خونه رشته های پایین ترو بزنی و قید 

پزشکیو بزنی از خونه دور شی یاهدفتوبزاری تواولویت...

خلاصه از بس زرزرای روانشناسی زدم و اینواونو براش مثال زدم دیگه تااون 

حدحرص نمیخورد...

تا اینکه دوروز پیش مامانش اینا قصیه منوفهمیدن و گفتن فکرت درگیر این 

پسره بوده که درس نخوندی اونم گفته اولا چن ماه نیس بیشتر باش اشنا 

شدمواگه چتاشوبخونی دوتا کلمه حرف زده پشت سرش گفته برودرستوبخون 

ثانیاهمدان کجاو تهران کجا اخه...

درهرصورت مجبورش کردن تلگرامو پاک کنه...

شایددر حده ده دیقه ناراحت شدم فقط یه پیامی بود میگف وقتی عزیزترین 

ادم زندگیت میره دیگه رفتن بقیه مهم نیس واقعا بهش رسیده بودم..

اون ده دیقه عم به خاطرخودش ناراحت بودم مث خودم خیلی تنها بود 

ولی خب بازم من پسربود اون به مراتب احساسی تر...

امیدوارم همین امسال بازم پرستاری قبول شه...سال دیگه عم پزشکی..

ایشالا خوشبخت شه❤

[ یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ ] [ 10:52 ] [ ساشا ] [ ]

دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : ناشناس, نویسنده : mansashamo بازدید : 61 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 21:50