دروغ خوب نیس، نگین، افرین

ساخت وبلاگ

گیج خواب بودم در اتاقم بازشد

گفتم حتما مامانمه چشاموباز نکردم

یه دفه دیدم تخت داره تکون میخوره..

یه چشممو باز کردم بیبینم کیه ولی تا اومدم

سریع ببندمش دیگه کار از کار گذشته بود

دیدبیدارم،سرمو کردم زیرپتو فکرکنه خوابم

کیان پرید رو سرم گفت:توله سگ پاشو

گفتم:سگ باباته توام توله شی

عین طوطی گفت سگ باباته:|||

گفتم همین دیگه ننت به جا این که انقدبا تلفن 

فک بزنه  حواسش به تو بودانقد بیتربیت نمیشدی

همون موقع ساناز اومدتوo_O

داشتم بانگام میگفتم تو اینجاچیکار میکنی که گفت

سلام خوبین ببخشید اقاساشا من تا اومدم برسم به کیان 

اومدتو وگرنه نمیزاشتم بیدارتون کنه

ابروهامو انداختم بالا جدی گفتم:

کیان دستش به دستگیره اتاق من نمیرسه 

که یعنی خر خودتی

هول گفت:خب حتما درباز بوده

گفتم اره شاید میشه ببرینش پایین من لباس عوض میکنم میام

خیلی شیک ضایع شد یعنی چی این مسخره بازیا..

اومدم پایین میگم:طرفای شما کرونا نیومده نه؟

مامانم همینجورکه داره باچشم و ابروش خطونشون میکشه

میگه ساشاداییو زنداییت میدونن شوخی میکنی سانازجون یه موقه 

جدی میگیره 

پررو گفتم اره سانازجون؟

اونم که قیافش اویزون سعی میکردنگام نکنه سرشوبه اون

پسره ی زشت گرم کردو اروم گفت نه راحت باشین

زنداییم میگه ساشاکرونا نگرفتی که

به داییم اشاره میکنم میگم ما چندسالی هس

یه بلایی بزرگتراز کرونا گرفتیم!

داییم میشینه کنارم اروم میگه 

چیکار کردی با دختر مردم دیگه سرشو نمیاره بالا؟

میگم دایی اخه من تو این دودیقه وقت چیکارمیتونم 

بکنم اخه اونم جلو بچه:||

دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 4 ارديبهشت 1399 ساعت: 10:02