من گذشتم از همه، جز خودم

ساخت وبلاگ

ساعت 5/30قرار گذاشتیم

خودمم دلم میخواست ببینمش 

دلم میخواست ببینم ازاون پسره ی سیاست مدار که ازمدتها

قبل حتی برای چطوری خندیدنش جلودخترا برنامه داشت

چی مونده:))

چیشده تو این سالا...

دلم براش تنگ شده بود...

دلم برا شبوروزایی که باهم گذروندیم تنگ شده بود..

دلم برا عوضی بازیاو گندزدنامون تنگ شده بود...

دلم برای خودم وقتایی که با کامی بودم تنگ شده بود...

جذابتر از گذشته باهمون شیطنت

 و هنوزم اون سیاستای

مختص به خودشوداشت...

نمیدونم از اخرین باری که بی هدف خیابون مترکردم چندوقت

یابهتره بگم چندسال گذشته..

امروزبعد اینهمه سال بدون اینکه قصدخرید چیزخاصی داشته

باشم با کامی رفتیم خرید...

نصف دخترایی که میرفتیم ازشون خرید کنیمو میشناخت 

حرفای ما خنده های اونا و نگاه مشتاق بقیه...

ساعت3/26 و ماتازه یه ساعته رسیدیم خونه..

خونه جدیدش تا خونه مجردیمون خیلی فاصلش کم بود..

داره میگه که هرثانیه ی امروز به این فکر کردم که چطوری 

بدون تو این سالارو زندگی کردم چطوری بدون تو خندیدم

چطوری بدون توخونه مجردی گرفتم دوباره..

دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت: 4:36