بیستوهشتم/اسفند/هزاروسیصدونودوهشت!

ساخت وبلاگ

ازسرشب که از بیرون برگشتم تا نصف شب چت میکردیم

شوخی میکردیم میخندیدیم، گیرمیداد،

توضیح میداد،و از همه بدتر توضیح میخواست... 

((ساعت سه ونیم نصف شب/جلوی درخونشون/توماشین)):

من_خیلی اشنایی برام...انگار قبلا یه جایی دیدمت

 

اون_منم چندوقت پیش که دیدمت همین فکروکردم

دنیا خیلی کوچیکه ساشا،تابستون بادوستم بیرون بودیم

مرسی زدیم.. توهمون پسری بودی که کنارراننده نشسته بود

سرش توگوشیش بود سرشونیاورد بالا حتی نگامون کنه...

حالا فهمیدی منو کجادیدی؟ولی من بعدش که دیدم شناختمت

از همون روز تو ذهنم هک شدی بودی انگار... 

 

من_چراتا الان نگفته بودی؟

اون_ترسیدم به بچه ها بگی

من_به من اعتماد نداری؟

اون_نه.. حق ندارم؟ 

من_میدونی اگه فقط یه اشکان چتای منوتورو

بخونه شرفم رفته؟!...میدونی اگه بفهمن ساعت سه

نصف شب اومدم درخونتون چه فکری میکنن؟!

منی که هیچ دختریو ادم حساب نمیکنم

 

اون_میدونم

من_اصلا اگه اعتمادنداری چرا اومدی بام حرف زدی

چراپیام دادی؟چراتا صبح باهام حرف میزنی؟

اون_دیگه نمیزنم

من_من که خرنیستم میفهمم دوسم داری

اون_خوابم میاد..میخوام برم بخوابم

من_زودتر میگفتی خوابت میاد

اون_الان خوابم گرفت

من_نامرد...دوستداشتنی...بدجنس!

اون_تویی

من_مهربان

اون_بله

من_دوسم داری؟

اون_به تو چه

من_مهربان دوسم داری؟

اون_به تو چه

من_جون ساشا

اون_میخوام برم بخوابم

من_باشه من تاجوابموندی نمیرم،توبرو بخواب

صداش لرزید:

تواز همون اول میدونستی دوست دارموانقداذیتم کردی؟

من_اره میدونستم

اون_بعدیکاری کردی ازت بدم بیاد؟که باهات حرف نزنم؟

من_به خاطرخودت بود..

اشکاش ریخت:

ببند دهنتوساشا...با این حرفات نمیتونی منوقانع کنی

خیلی بدی..خیلی بدی...الان بشین فکر کن

 این وسط کی غرور کیوشکسته

من_تورو خداگریه نکن..من نمیدونم چی بگم...ولی 

قسم میخورم به خاطر خودت بود هرچی میگفتم هرکار

میکردم نمیرفتی...

اون_اره نمیرفتم چون دوست داشتم.. دیگه بامن حرف نزن

مچشو گرفتم_نرو،وایسا حرف بزنیم

اون_من حرفامو زدم...خدافس

 

دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 4 ارديبهشت 1399 ساعت: 10:02