O_o

ساخت وبلاگ

مامانم_ساشا امروز که رفته بودم بیرون

یه پسره هم سن و‌سال خودت دنبالم راه افتاده بود

من_گه خورد،چرا زنگ نزدی‌بیام پارش‌کنم؟

مامانم با ناز_نه‌وایسادم بهش گفتم الان چرا دنبال من راه افتادی

من همسن مامانتم،گفت خانوم من سی سالمه شمام‌ خیلی خیلی

باشه سی و شیش هفت سالتونه،من خوشم اومده ازتون

مشکلی‌با اینکه بزرگترین ندارم

من_ماماااااااااان ینی اینهمه وایسادی این اراجیفوبگه ویه زنگ

نزدی بهم؟

مامانم_خیلی وحشی شدی جدیدا،بهش گفتم من یه پسرهمسن تو

دارم اونم خیلی معذرت خواهی کرد...همش نباید باهمه دعواکنیم

مامان جان!بدبخت یه اشتباهه ساده کرد دیگه!

وقتی زبون هس که نباید بامشت جواب‌بدی که!بایدمنطقی قانعش کنی!

من_خب حالاo_O چه خوششم اومده o_O

مامانم_از پسرخودم‌تعجب میکنم اصلامردمی نیستی!

من_خب باشه عزیزم دفعه ی‌بعدی از این اتفاقاافتاد یه زنگ

بزن به من گوشیو بده یارو برا شام دعوتش‌کنم:/

 

 

 

دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 21:28