مامانم_ساشا امروز که رفته بودم بیرون
یه پسره هم سن وسال خودت دنبالم راه افتاده بود
من_گه خورد،چرا زنگ نزدیبیام پارشکنم؟
مامانم با ناز_نهوایسادم بهش گفتم الان چرا دنبال من راه افتادی
من همسن مامانتم،گفت خانوم من سی سالمه شمام خیلی خیلی
باشه سی و شیش هفت سالتونه،من خوشم اومده ازتون
مشکلیبا اینکه بزرگترین ندارم
من_ماماااااااااان ینی اینهمه وایسادی این اراجیفوبگه ویه زنگ
نزدی بهم؟
مامانم_خیلی وحشی شدی جدیدا،بهش گفتم من یه پسرهمسن تو
دارم اونم خیلی معذرت خواهی کرد...همش نباید باهمه دعواکنیم
مامان جان!بدبخت یه اشتباهه ساده کرد دیگه!
وقتی زبون هس که نباید بامشت جواببدی که!بایدمنطقی قانعش کنی!
من_خب حالاo_O چه خوششم اومده o_O
مامانم_از پسرخودمتعجب میکنم اصلامردمی نیستی!
من_خب باشه عزیزم دفعه یبعدی از این اتفاقاافتاد یه زنگ
بزن به من گوشیو بده یارو برا شام دعوتشکنم:/
دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 53