به قول‌بابام چیشد؟به اسب شاه گفتن یابو؟!

ساخت وبلاگ

خیلی‌روز وحشتناکی بود..

نفس‌باهام تماس گرفت گفت‌حراست دانشگاه دنبالمه‌ 

مث‌دیوونه هارانندگی میکردم اصلا نفهمیدم چجوری خودمو

رسوندم دانشگاشون.

‌تویکی از طبقه هاروزمین نشسته بودگریه میکرددوستاشم دورش

نفسی که بدون ارایش حتی‌توهال خونشونم نمیومد الان

حتی یه کرمم نزده‌بود

مث‌یه مرده متحرک شده بود،خیلی داغون بود

رفتم به زوربردمش سرکلاس قبلشم ازاستادش اجازه گرفتم

مهمان شم سرکلاسش

نشستم کنارش سرشوگذاشته بودرومیزشرو کردم براش

جزوه نوشتن استاده گفت جناب مگه شمامهمان نیستین؟

گفتم مثلا

دیگه بعدش کلی‌سربه‌سراستاده‌گذاشتم نفس یکم حالوهواش

عوض شه ولی انگار نه انگار

بعدکلاس رفتیم حراست 

هر کلمه ای از دهن یارودرمیومد دوداز سرم بلندمیشد

اونموقه که برگشت به نفس گفت خانوم اشک تمساح نریزجلومن

دلم میخواس‌‌جرش‌بدم ولی از ترس نفس تعلیق شه یا اخراج

و عموم بفهمه دلیلش چی‌بوده هیچی‌نگفتم

نفسواز اتاق‌بیرون کردیه ساعت باهاش حرف میزدم‌

دیگه‌‌داشتم تو اون اتاق‌ خفه میشدم که ‌به خاطریه اشنا بایه

تعهداوکی‌شد‌ولی‌ موقه رفتن برگشت

به نفس گفت ببین منو‌اگه یه بار دیگه بشنوم اسمت رفته‌توحاشیه

خودم کاری میکنم اخراجت کنن بعدشم

به عنوان یه‌منشیم‌قبولت نکنن هیچجا

چن متربیشتر از اتاق حراست دورنشده بودیم که یه پسره داشت

به رفیقش میگفت این دختره رومیبینی بردنش‌ توباغ‌..

پریدم‌هلش دادم خورد تو دیوار یقشو‌گرفتم گفتم حرفتوکامل کن 

که دندوناتو بریزم تودهنت

همون‌یارو حراستیه پرید بیرون باچن تادیگه گرفتنم 

اومدگفت اقای‌فلان شماکه اونموقه تاحالااروم بودین این چه رفتاریه

و از این کصشرا

میخواستم بگم اونموقه تاحالااروم بودم چون نمیخواستم کسی بفهمه

محلش‌ندادم رفتم به نفس‌‌که مرده بودکنارسالن گفتم اون پسره

کدوم گوریه الان

گفت ساشا‌تورو خدا

گفتم جواب‌منو بده‌

یه کلاسارو گفت دویدم سمتش‌‌یه لشکرم دنبالم فهمیدن میخوام

چیکار کنم گرفتنم 

از سروصدامون دانشجوآ ریختن توسالن یکیشونم همون مرتیکه...بود

بهش گفتم تااخرعمرت که نمیتونی بمونی تو این خراب‌شده‌

بلاخره میای بیرون خودتو جنازه فرض کن

کاملامحترمانه بیرونم کردنو یارو گفت من خودم میدونم چیکار کنم

نشستیم توماشین تازه نفس خانوم نطقش بازشد

سرم دردمیکرد برای جلوگیری از اینکه‌نزنم لهش کنم 

بهش گفتم خفه شو‌

‌که شروع کرد جیغ جیغ کردن 

اررره توخودت هزارجور کثافت کاری کردی دوران دانشجوییت

فک نکن یادم رفته الان یه جوری به من نگامیکنی انگار من ج..م 

اگه پاش بیوفته از محمدبدتری

جمله اخری که گفت بدجوری اتیشم زد ینی یکی اتیشم میزد

انقد نمیسوختم که با یه حرف سوختم

همچین زدم تودهنش سرش خوردتوشیشه

گفتم دختره ی احمق میدونی من تو اون اتاق چی کشیدم؟

میدونی چندبارمردموزنده شدم؟حتی نمیتونستم حرف بزنم

چی میگفتم؟اگه میگفتم بامنی میگفت پس بزن توسرش جمش کن

اگه میگفتم با من نیست میگفت پس به توچه که اینجااومدی‌زر بزنی

تمامه چتاتو نشونم داد

همه ی جاهایی که باهاش رفتیو میدونست

حتی جاهایی که باخودم رفتیم میدونس

حالا‌نشستی به من میگی کثافت؟فعلا که منه کثافت دارم گندکاریای

تک تکتونو جمع میکنم

رسوندمش‌درخونمون‌گفتم کاری داشتی زنگ بزن 

ولی‌نداشتی دیگه اسمتم رو گوشیم‌نبینم

 

دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 75 تاريخ : شنبه 21 دی 1398 ساعت: 13:21