خوش اومدی به زندگیم

ساخت وبلاگ
داشتیم میرسیدیم به پل 

دوستشو دوست پسره دوستش داشتن میرفتن جلوتر

فک میکردم وقتی برسن اونجا وامیستن ماعم برسیم ولی رفتن بالا

دختره ی احمق حتی یه دیقه فک نکردرفیقش ترس از ارتفاع داره

عین گاوسرشو انداخت زیر رف...

رنگش پریده بودولی بازم نمیگفت میترسه کلا یه چیزه عجیبیه این دختر

راستش اول خواستم اذیتش کنم اخه به گفته خودش دهن سرویس کن ترین پسردنیام

امابعدش دلم نیومد بلاخره نمیخواستم ازنقطه ضعفش استفاده کنم

پله اولوکه رفت بالا دستشوگرفتم برگشت نگام کرد گف چرا؟!

کاملا جدی گفتم ترس از ارتفاع دارم

_ پس دستمو نگیرکه حداقل فقط من بیوفتم پایین

+کسی قرارنیس بیوفته

اونطرف که رفتیم فهمیدچرت گفتم کلی باذوق نگام کرد فک نمیکرد

همچین کاری کنم،فک کنم از بیرون خیلی بیشورتر میزنم:||

 

 

دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 1 اسفند 1397 ساعت: 4:44